سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قبیله مجنون
قبیله مجنون
خانه | آرشیو | ایمیل


چه کسستم که بسی وسوسه مندم؟ : صنم

پروفایل مدیر :
امکانات و ابزارها


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 36102

دست نوشته ها
دوستانم
پیوندهای من (امتحان کنید)
پشتیبانی

قالب این وبلاگ با استفاده از قالبساز آنلاین طراحی شده است.

Powered by
Persianblog.ir
Online Template Builder

 

"به نام آن یگانه "

چند وقت پیش کتاب "عقاید یک دلقک" نوشته هانریش بل را تمامیدم. کتاب مال یکی از دوستانم بود وگرنه از همان نیمه هایش چند بار قصد داشتم از پنجره به بیرون پرتابش کنم! می دانم عمل واقعا وحشیانه!! و بی حرمتی نابخشودنی ای است نسبت به یک کتاب!شاید هم به خاطر شرایط فکری من در آن زمان بوده، ولی واقعا قصد آن را داشتم! فقط به شخصیت اول آن این فرصت را داده بودم تا آخر کتاب خودش تصمیم به خودکشی بگیرد، چون تنها راهی بود که نویسنده پیش رویش گذاشته بود!

چند صد صفحه کتاب در دالان های مالیخولیای یک آدم -دلقک- می گذشت که به شیوه ای ناجالب و نچسب و عقاید شخصی و یک بعدی خودش، مایوسانه نشخوار می شد. کتاب با لحنی که اغلب جانبگرایانه و هذیان گونه است، کارهای ابلهانه ی مردم فرقه کاتولیک را به طور مبسوط شرح می دهد و در کل سعی می کند انتقادی ظریف به جامعه مزور کاتولیک داشته باشد، ولی مخاطب را کلافه و خسته می کند. تکرار مکررات حالت غیرعادی به آن می بخشد و در انتها تنها یک چیز به یادت می ماند: نوشته ای در مذمت مذهب کاتولیک آن هم به نحوی سرسام آور.

در هر حال بخیر گذشت و کتاب هنوز سالم توی قفسه است!

 

اصفهانی می خواند: چه کنم با دل تنها، چه کنم با غم دل.....می پرسم از خودم: راضی نیستی، چرا؟ از چه این سان خسته ای؟








می گویم:از رویا خسته ام. از گمان های بی پروای مسخره! از این مهمانخانه ی مهمانکش روزش تاریک....در پی حقیقتی ناب و خالص ام! در پی آن چیز که بی وقفه به لحظه هایم نور بپاشد......

دوست می داشتم راهی بی انتها می بود و من به آرامی تا ابدیت در آن راه می رفتم و زمزمه می کردم: آوازی، حقیقتی، عشقی شاید......
          
             چه بی تابانه می خواهمت
                چه بی تابانه تو را طلب می کنم
                        بر پشت سمندی
                            -گویی نوزین-
                               که قرارش نیست
                 و فاصله
                      تجربه یی بیهوده است

      چه بی تابانه می خواهمت

                            ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری .....

 

 

 

 

 

 



[ گل واژه ها : ]
+