پنج شنبه 87/12/8
"بسم رب النور"
آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم...
شکر بی انتها "او" راست که هنوز با ماست! هنوز صدای قدم هایش را می شنوم درپس تنهایی این روح داغ نشان: این نیستان وسط شعله های سوزنده و بی امان!
فعلا در این جزیره منم که ایستاده ام در آستانه آن، تا شاید قبیله من، قبیله مجنون، از راه برسد... و خوشحالم که پس از مدتی، دوباره نوشتن را از سر گرفته ام که برمن مانند تنفس لازم است و واجب!
این دست نوشته ها شاید روزنگاری، شاید همفکری، گاه نقدی و گاه تذکره ای را ماند.....
[ گل واژه ها : ]
+ نوشته شده در ساعت 9:2 عصر توسط صنم