سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قبیله مجنون
قبیله مجنون
خانه | آرشیو | ایمیل


چه کسستم که بسی وسوسه مندم؟ : صنم

پروفایل مدیر :
امکانات و ابزارها


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 36156

دست نوشته ها
دوستانم
پیوندهای من (امتحان کنید)
پشتیبانی

قالب این وبلاگ با استفاده از قالبساز آنلاین طراحی شده است.

Powered by
Persianblog.ir
Online Template Builder

SLOW DANCE
رقص آرام


Have you ever
watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید


On a merry-go-round?

در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟


Or listened to
the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،


Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟


Ever followed a
butterfly"s erratic flight?

تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟


Or gazed at the sun into the fading
night?

یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟


You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنید

Don"t dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.


زمان کوتاه است
The music last won"t
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت

Do you run through each day
On the
fly?

آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟


When you ask How are? you

آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،


Do you hear the
reply?

آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟


When the day is done
هنگامی که روز به پایان می رسد


Do you lie in your
bed

آیا در رختخواب خود دراز می کشید


With the next hundred chores
و اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره


Running through
your head?

در کله شما رژه روند؟

You"d better slow down
سرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.

Don"t dance so
fast.

اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است

. The music won"t
last. موسیقی دیری نخواهد پائید

Ever told your child
آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،


We"ll do it
tomorrow?
"فردا این کار را خواهیم کرد"


And in your haste
و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his

که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?

Ever lost touch,
تا بحال آیا بدون تاثری


Let a good
friendship die

اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،


Cause you never had time?
فقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟

or call
and say,"Hi"
آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟


You"d better slow down.
حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don"t dance
so fast

اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.
زمان کوتاه است.
The music won"t. last

موسیقی دیری نخواهد پایید.   

When you run so fast to get somewhere
آن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.
نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.


When you worry and hurry
through your day,
آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،


It is like an unopened
gift...
گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.

Life is not a
race!
زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slower
کمی آرام گیرید
Hear the
music
به موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over...

 

پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.

 

 



[ گل واژه ها : ]
+

"هو الحی"

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم

یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد...

 

تا حالا کسی دانسته هر چیز در این جهان برای تو می تپد؟ برای من؟ برای توی کوچولو، آری کوچک اما بی انتها.

ستاره چشمک می زند برای تو به فرمان "او" . آوازهای پرطنین پرنده ها برای گوش های توست. صدای تکرارناشدنی جویبارها و آبشارها برای قلب توست که آرام بگیرد. این همه سبز، این همه رنگ، هر کدام برای تکه ای از روح توست. این باران برای تطهیر و تازگی وجود تو فروریخته. این زمین به امید حضور دیگر تو چرخیده و رنج تکرار بر خود هموار کرده.

و این کویر است. کویری که به جستجوی تو این گونه تشنه و پرعطش و رنجور گشته. ببین چند هزار سال است در دالان ها و دهلیزهای تو خانه به دوش مانده تا آن "راز" بزرگ را بیابد و همه چیزش را باخته، غیر یک چیز را: آسمان پرستاره و بی انتهایش را.

و کوه ها برای صلابت قامت تو و استواری پاهایت اینطور هنوز تاب می آورد. "و هر بار که تو به دنیا می آیی، این نوید را به همه شان می دهی که "او" هنوز از تو مایوس نیست..."

                                                                        *******                                                

خیلی چیزها به غیر از غذا و خواب و لباس وجود دارند که در انسان و در اعماق وجودش و حتی از ابتدا یک نیاز است، و حتی همانطور که افراط جسم با پرخوری، تجمل پرستی و پرخوابی، روح را خمود وبی مصرف می کند، افراط در آنها هم انسان را از مسیر واقعی اش دورتر می سازد. بله تا مقصد راه دوری است...

چیزهایی مثل تفکر و کاوش در خود، یا به شکل مادی نواها و موسیقی ها، یا آزادی و مبارزه. و عجیب این که هر چه به گذشته می نگرم، درمی یابم که طلب های روح من از جان، بسیار بیشتر از جسم نحیفم بوده است.

باری به هر جهت! "عزیزم"! این روح محتاج و دردمندی که تکه ای طعم عشق چشانیده شده و منظری از بهشت آن دیده، چطور سرگردانی و دوری را تاب بیاورد؟ مگر رواست آب را نشان تشنه دهی و عطشان در بیابان گمراهی رهایش کنی؟

حاشا که این ستاره بازی چیزی بدهکار آفتاب نیست!

تقلا بر سر چیست؟ مگر ته اش "یک چیز" نیست؟  نیست...؟!

 

 

 



[ گل واژه ها : ]
+

"بسم رب النور"

آمده ام که سر نهم، عشق تو را به سر برم...

شکر بی انتها "او" راست که هنوز با ماست! هنوز صدای قدم هایش را می شنوم درپس تنهایی این روح داغ نشان: این نیستان وسط شعله های سوزنده و بی امان!

           فعلا در این جزیره منم که ایستاده ام در آستانه آن، تا شاید قبیله من، قبیله مجنون، از راه برسد... و خوشحالم که پس از مدتی، دوباره نوشتن را از سر گرفته ام که برمن مانند تنفس لازم است و واجب!

 

این دست نوشته ها شاید روزنگاری، شاید همفکری، گاه نقدی و گاه تذکره ای را ماند..... 



[ گل واژه ها : ]
+
<      1   2   3   4   5